نیکانیکا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

گل همیشه بهارم

زبان گیلکی

به واژگان زبان گیلکیت روز به روز داره اضافه میشه .هر روز کلمات جدید یاد میگیری " بکت " "دکون" "بخوسیم " بابا جون از این وضعیت راضی نیست و میگه بهش یاد نده که گیلکی صحبت کنه اما من خیلی بدم نمی یاد چون میدونم کسی بهت یاد نداده و خودت یاد گرفتی از شنیده های بقیه باهوش مامان در 20 ماهگی زمانی که بعضی از بچه ها هنوز درست صحبت نمیکنن دختر گلم خودش یاد گرفته به دو زبان صحبت کنه . هورا
28 شهريور 1392

چکمه

عزیز مرجان یه چکمه سیاه داره که تو عاشقشی و خیلی دوست داری بپوشیش . اونم برات چکمه خرید ولی رنگش زرده و خیلی بامزست لبه هاشم پرز داره .خیلی ذوق زده شدی وقتی گفتیم این چکمه مال تو هست . پات کردی و راه رفتی باهاش . واااااای تصور میکنم روزی رو که بارون بیاد باهم بریم تو حیاط ، توهم چکمه پوشیده باشی و مدام بری تو چاله چوله هایی که آب جمع شده توش ( عاشق این کاری )
28 شهريور 1392

20 ماهگیت مبارک

دخترم 20 ماهه شدی مبارکه عزیزم تو 20 ماهه که با مایی و چقدر شیرین بود بودن در کنارت انشاالله پایدار باشی زندگی من و بابا تو هستی . امیدم تویی . نفسم تویی . آینده من و بابا تویی . آرزویی نیست که تو توش نباشی    
27 شهريور 1392

روز شمار

دایی و زن دایی و دخترشون یسنا کوچولو اومده بودن شمال . یسنا خیلی نازه و بسیار آروم . تو هم همش میگفتی " یسنا کوچولو پا داره یسنا کوچولو دست داره ، پاهاش کوچیکه " همش وقتی میدیدیش جوری ذوق میکردی انگار خودت بزرگی و اون کوچیک فدات بشه مامان . تازگی ها یاد گرفتی اسم و فامیلت رو به همراه پسوندت بگی خیلی بامزه میگی دایی کلی ازت فیلم گرفت ( اسم و فامیلت رو خیلی قبلتر ها بلد بودی از یک سالگی ) سلام کردن یکی از با مزه ترین کارهایی که انجام میدی وارد میشه از در و هی سلام میکنی سوال پرسیدن هم جزء پیشرفتهای جدیدته . ( مرحله یی از رشد که تو زود به اون مرحله رسیدی ) این چیه ؟ چه رنگیه ؟ خریدی ؟ و ... دیروز مشغول بازی بودی که متوجه شد...
27 شهريور 1392

ببخشید

دختر مودب مامان به تازگی وقتی کار اشتباهی میکنه و با ناراحتی مامانش مواجه میشه با گفتن " ب ی خشید " از دلش در میاره و مامانش هم قربونش میره و غرق بوسش میکنه
27 شهريور 1392

مامان جیش کردم ، بشور

دیروز موقعی که پوشکت رو در آوردم نمیدونم چه کاری برام پیش اومد که با خودم گفتم میرم انجامش میدم و میام پوشکت رو میگیرم از اونجایی که خیلی حواس جمع نیستم یادم رفت پوشکت رو بگیرم . فقط یادمه بهت گفتم " نیکا جان جیش داشتی بگیا " . یه چیزی حدود نیم ساعت گذشت همچنان در فراموشی بودم اومد کنارت که باهات بازی کنم یه دفعه پاشدی رفتی پشت در رو بهم نشون دادی گفتی اینجا جیش کردم ، بشور . با تعجب اومدم پیشت که بینم واقعاً همون طور که خودت میگی رفتی پشت در جیش کردی ( مثلا یه جایی به دور از چشم بقیه ) قربون شرمت از دین اون صحنه خندم گرفت . با اینکه باید بهت میگفتم چرا این کارو کردی اما اصلا دعوات نکردم چون تو هنوز خیلی کوچیکی و من هیچ اقدام جدیی برای تر...
27 شهريور 1392

استفاده از قیدها

یه مدتیه از عباراتی مثل " چقدر خوشکله " " آب سرد " و ... استفاده میکنی . بهت آب میدم میگی سرده ؟ یه چیزی رو میبینی که برات تازگی داره میگی : چقدر خوشکله یه چیزی کوچیک میبینی میگی : کوچولویه یه چیز بزرگ میبینی میگی : بزرگه داغه ، سرد ،بزرگ و کوچیک رو هم از مدتها قبل بلد بودی عزیزم  
24 شهريور 1392

روزشمار

دیگه داری وارد 20 ماهگیت میشی زندگی مامان . و چقدر شیرین شدی عزیزم هر روز کارهای جالب ، صحبت های بامزه ، سورپرایزهای جدید داری برامون مثلاً دیشب عمه برات با چند تا پشتی یه خونه مربعی درست کرده بود که تمام اسباب بازی هات رو ریخته بودی اون تو و داشتی بازی میکردی که یه پشتی می یوفته عمه میگفت با لحجه گیلکی به نیکا گفتم " پشتی بکت " نیکا هم شده ورد زبونش " بکت " . امشب دوباره اون خونه رو برات ساخت تو هم وقتی پشتی افتاد گفتی بکت بدون اینکه کسی برات یادآوری کنه . خودتم میخندیدی از این کلمه گیلکی که به زبون آوردی . اینکه میگم خیلی بامزه یی .
23 شهريور 1392